شاید بد نباشد که از خودم و حس و هوایی که در آن هستم بنویسم ، اما فعلا ترجیح می دهم که با همین شعرها و به قولی غیر مستقیم حرفهایم را بزنم . می دانم شاید کمی غم آلود باسد این شعر ؛ اما زیباست !!ا
*********
چاووشی
بسان رهنوردانی که در افسانه ها گویند
گرفته کولبارِ زادِ ره بر دوش
فشرده چوبدست خیزران در مشت
گهی پر گوی و گه خاموش
در آن مهگون فضای خلوت افسانگیشان راه می پویند
ما هم راه خود را می کنیم آغاز
سه ره پیداست
نوشته بر سر هر یک بسنگ اندر
حدیثی که ش نمی خوانی بر آن دیگر
نخستین : راهِ نوش و راحت و شادی
به ننگ آغشته، اما رو بشهر و باغ وآبادی
دو دیگر : راهِ نیمش ننگ، نیمش نام
اگر سر بر کنی غوغا، و گر دم در کشی آرام
سه دیگر : راهِ بی برگشت، بی فرجام
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمانِ " هرکجا " آیا همین رنگ است ؟
تو دانی کاین سفر هرگز بسوی آسمانها نیست
بسوی پهندشت بی خداوندیست ...
که با هر جنبش نبضم
هزارن اخترش پژمرده و پرپر بخاک افتند
بیا ره توشه برداریم ...
قدم در راه بگذاریم
ا... " کسی اینجاست ؟
هلا من با شمایم، های ! ... می پرسم کسی اینجاست ؟
کسی اینجا پیام آورد ؟
نگاهی، یا که لبخندی ؟
فشارِ گرمِ دست ِ دوست مانندی ؟"ا
و می بیند صدائی نیست، نور آشنائی نیست، حتی از نگاه مرده ای هم ردپائی نیست
صدائی نیست الا پت پتِ رنجور شمعی در جوار مرگ
ملول و با سحر نزدیک و دستش گرمِ کارِ مرگ
و ز آنسو می رود بیرون، بسوی غرفه ای دیگر
به امیدی که نوشد از هوای تازه آزاد
ولی آنجا حدیث بنگ و افیون ست ـ از اعطای درویشی ـ که می خواند :ا
" جهان پیر است و بی بنیاد ، از این فرهاد کش فریاد ... "ا
ا " کسی اینجاست ؟ "ا
و می بیند همان شمع و همان نجواست
که پرسی همجو آن پیرِ بدرد آلوده مهجور :ا
خدایا " به کجایِ ِ این شب تار بیاویزم قبای ژنده خود را ؟ "
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بگذاریم
کجا ؟ هر جا که پیش آید
... بدانجائی که می گویند
کجا ؟ هر جا که پیش آید
کجا ؟ هر جا که اینجا نیست
... بدانجائی که می گویند
من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم
زسیلی زن، ز سیلی خور
و زین تصویر بر دیوار ترسانم
در ین تصویر
عُمر با سوطِ بیرحم خشایرشا
زند دیوانه وار، اما نه بر دریا
به گُرده من ، به رگهای فسرده من
به زنده تو، به مرده من
بیا تا راه بسپاریم
... بیا ای خسته خاطر دوست ! ای مانند من دلکنده و غمگین
من اینجا بس دلم تنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بیفرجام بگذاریم
مهدی اخوان ثالث