.comment-link {margin-left:.6em;}

حرفهائی به رنگ سکوت

Thursday, June 30, 2005

نقشی از لحظه خوب دیدار

با قلموی سکوت می کشم
نقش تو را بر دیوار
نقشی از لحظه خوب دیدار
و به آن رنگ لقا خواهم زد
رنگ باران وشمیم
رنگ پرواز نسیم
شاید این نقاشی آخری باشد وبس
مثل یک عشق زیبا، مثل یک نفس
چون قلموی سکوت بیصدا می شکند

پس از آن با قلم عشق می نویسم
می نویسم دل در نبود تو
به پای تو نشست
می نویسم که سکوت من زیر پای تو
به خاطر تو شکست
جوهرم دریا وقلمم خاری
وشقایق به دست
دفترم پاره ای از صفحه دل
می نویسم که دلم مانده به گِل

Tuesday, June 28, 2005

وجودهایی به وسعت دریا

در اوج شلوغی وبکش بکش انتخابات سالروز شهادت یا مرگ این دو بزرگمرد گم شد، محو شد، نیست ونابود شد. دو مردی که بودن امروز خویش را تا حد زیادی مرهون آنانیم، دو مردی که فریادهای رسای امروزمان را وامدار فریاد خاموش آنانیم، این روزها که صدای عدالت و دموکراسی و آزادی و عدم وابستگی و چه و چه را از آنها آموختیم
دکتر چمران و دکتر شریعتی را دینی بس بزرگ است بر گردن این ملت، اما اوج بزرگداشت و یادی که از آنان داشتیم ختم شد به چند جلسه وبیلبورد در بزرگراه ـ البته فقط از چمران ونه از شریعتی ـ که از شریعتی بیلبورد زدن گویا گناه کبیره است
راستی در وجود ونهان این آدمها چه چیزی نهفته بود که هیچکس نتوانست ادعا یی چون " شریعتی زمانه " یا " دکتر مصطفی چمران زمانه " بودن را داشته باشد ؟؟؟
یا بهشتی و رجائی و مطهری ودیگران ... کم نیستند آدمهایی که نماد وسمبل یک ملت بودند ... آدمهایی بس سترگ ووسیع که گویی دنیا را مجال بودن خویش نمی یافتند
اینجور آدمها تمام شدند ورفتند ، به تاریخ پیوستند ، تکرار ناپذیرند ، دور از دسترس وخارج از وهم وتصورند؛ تنها می توان ادعا داشت که راهشان ادامه دارد ومی توان شاید بر مسلک آنها چند صباحی قدم برداشت ... همین وبس!!!ا
من این جمله شریعتی را بسیار دوست می دارم که گفته: " باید آنقدر "نه" گفتن را بیاموزیم وتجربه کنیم تا خود را برای یک "آری" بزرگ وآرمانی یک "آری" سرنوشت سازآماده کنیم


یادشان گرامی ، راهشان پر رهرو واندیشه اشان جاوید باد

Monday, June 27, 2005

نان + نفت + وضو

رئیس جمهورجدید ایران هم به حمد و قوه الهی وبا مدد وضو ونماز ودعا ونذر ونیاز خلق الله و چه و چه منصوب شد ! البته در این میان نباید از عقل ودرایت مردم در این انتخاب غافل بود !!! براستی این انتخاب چه پیامی را در بطن خود دارد ؟ در این چند روزه مُردیم از بس که تحلیل و گزارش ونقد و بیانیه و اطلاعیه خوندیم ! خسته شدیم از بس که فحش شنیدیم و شاید هم دادیم ! ضعف کردیم از بس که موقع غذا خوردن عکسشو دیدیم وغذامون کوفتمون شد وبه جاش کلی خون دل خوردیم وحرص نوش ـ نیش ـ جان فرمودیم ! از حرف زدنش شرم کردیم و تلخندی زدیم و دل پیچه گرفتیم ! آخه این بشر چی داره می گه .... از این 17 میلیون ـ عاقل ـ یکی بیاد به این بابا درس ادبیات بده ... یکی ریاضی ... یکی تاریخ ... یکی هم اختصاصی شایسته سالاری رو حالیش کنه ! درس اقتصاد و سیاست هم که گریز ناپذیره!!!ا
آیا واقعا لیاقت ما همینه ؟ بعد از سخنوری و تسلطی که خاتمی به فن بیان داشت ... باید موقع حرف زدن این بابا گوشهامون بگیریم و به دهن کجی ملت به خودشون مرحبا بگیم !!!ا
الحق که مردم ایران ـ این آفرینندگان حماسه های گاه به گاه ـ به تمام معنای کلمه فراموش کارتشریف دارند ... چند ماه دیگه یادشون می ره که به کی رأی دادند وچرا دادند؟ اصلا نمی شه به انتخاب ورأیی که دادند اعتماد کرد ، هیچ سیاستمداری ـ لطفا احمدی نژاد را از این حیطه خارج کنید ـ نمی تونه ادعا کنه که فلان قدر رای داره و به اونها دلخوشه یا اینکه اینقدر پشتوانه داره! چرا که به محض عدم تحقق یکی از خواسته های سطحیشون همین آدمی که اینجوری ـ الکی ـ بردنش بالا ؛ روز شمار پائین اومدنش را شروع می کنند و هزار ماشالله در ناسزا گفتن به زمین وزمان هم که گوی سبقت از دیگر خلایق می ربایند! اما این هم پایدار نیست، همینها دوباره همه چی یادشون می ره ودوره های بعدی باز هم فریب وعده ها را می خورند و دوباره خلق حماسه و شور و ... ! اینه که می گن "حافظه تاریخی مردم ایران کوتاهه"ا
خدا راشکر هم که کسی اومد بالا که وعده هاش از همه ساده تر و عوام فریب تر بود ـ بخوانید ابلهانه تر ـ ما که بخیل نیستیم ببینیم واقعا چه می کند این حضرت !
ا

مردم ایران دوست دارند که شام نون سنگک با نفت بخورن تا شاید راضی بشن ، البته با وضو!ا

Saturday, June 25, 2005

اللهي لک ألجَأُ

اللّهُمَ إِنّي أعوذُ بِکَ مِن هَیجانِ الحِرصِ ، وَ سَورَةِ الغَضَبِ ، وَ غَلَبَةِ الحَسَدِ ، وَضَعفِ الصَّبرِ ، وَقِلَّةِ القَناعَةِ ، وَ شَکاسَةِ الخُلقِ ، وَ إلحاحِ الشَّهوَةِ ، وَ مَلَکَةِ الحَمِیَّةِ ، وَ مُتابَعَةِ الهَوی ، وَ مُخالَفَةِ الهُدی ، وَ سِنَةِ الغَفلةِ ، وَ تَعاطي الکِلفَةِ ، وَ إیثارِ الباطِلِ عَلَی الحَقِّ ، وَ الاصرارِ عَلَی المآثَمِ ، وَ إستِصغارِ المَعصِيّةِ ، وَ إستِکبارِ الطّاعَةِ ، وَ مّباهاةِ المُکثِرینَ ، وَ الإزراءِِ بِالمُقِلّینَ ،وَ سوءِ الوِلايَةِ لِمَن تَحتَ أَیدینا ، وَ تَرکِ الشُّکرِ لِمَنِ اصطَنَعَ العارِفَةَ عِندَنا ،أو أن نَعضُدَ ظالِماً ، أونَخذُلَ مَلهوفاً ، أَو نَرومَ ما لَیسَ لَنا بِحَقٍّ ، أو نَقولَ فِي العِلمِ بِغَیرِ عِلمٍ
وَ نَعوذُ بِکَ أَن نَنطَويَ عَلی غِشِّ أَحَدٍ ، وَ أن نُعجِبَ بِأعمالِنا ، وَ نَمُدَّ في آمالِنا
وَ نَعوذُ بِکَ مِن سوءِ السَّریرَةِ ، وَ إحتِقارِ الصَّغیرَةِ ، وَ أن یَستَحوِذَ عَلَیناالشَّیطانُ ، أو یَنکُبَنَا الزَّمانُ ، أو یَتَهَضَّمَنَا السُّلطانُ ، وَ نَعوذُ بِکَ مِن تَناوِلِ الإسرافِ ، وَ مِن فِقدانِ الکَفافِ
وَ نَعوذُ بِکَ مِن شَماتَةِ الأعداءِ ، وَ مِن الفَقرِ إلَی الأکفاءِ ، وَ مِن مَعیشَةٍ في شِدَّةٍ ، وَ میتَةٍ عَلی غَیرِ عُدَّةٍ
وَ نَعوذُ بِکَ مِنَ الحَسرَةِ العُظمی ، وَ المُصیبَةِ الکُبری ، وَ أشقی الشَّقاءِ ، وَ سوءِ المآبِ ، وَ حِرمانِ الثَّوابِ ، وَ حُلولِ العِقابِ
صحیفة السجّاديّة

Thursday, June 23, 2005

مرگ دیده و به تب راضی شده

عجب اوضاعی شده ! هیچکس فکر نمی کرد که مشارکت حداکثر مردم یک نتیجه حداقلی را به ارمغان خواهد داشت ... همه شوکه شدند ... ترس از از برگشت به دوران تحجر و شاید حتی قبل از آن همه را وادار به واکنش کرده ... همه دارند از کسی حمایت می کنند که تصور نمی کردند روزی اوضاع مملکتی آنچنان قمر در عقرب بشه که ناچار به یک اینچنین جبهه گیری شوند اما نباید از نعمت این شخص وافعا شخیص و فهیم غافل بود که همه بر علیه بودن زورکی این یکی در راستای بودن آن یکی با هم متحد وهم کلام شدند... هیچ کس فکر نمی کرد که سردار سازندگی و پیر سیاست مملکت روزی مجبور شود به رقابت با کسی بپردازد که حتی هجی کردن سیاست هم براش کاری بس طاقت فرسا وشاید نا ممکن باشه ! ... فکر می کنم که اگر از احمدی نژاد بخواهند که سه بار پشت سرهم بگوید << استراتژی >> زبانش گره می خورد و کارش به بیمارستان خواهد کشید !!! دیگر چه برسد به اینکه در اداره مملکت استراتژی خاصی را هم مد نظر داشته باشد !!! برام خیلی جالب بود ،همیشه فکر می کردم که تنها عوام وافراد بیچاره و قشر به اصطلاح کم در آمد که نان شب ـ به هر قیمتی ـ برایش از سیاست و آبروی مملکت وجایگاه ملی وجهانی مهمتر است ، صرفا به این آدم رأی می دهند ؛اما حالا با اعلام نتایج و رو شدن برنامه می بینیم که بعله ! چه صنمهایی که به این آدم رأی ندادند... خیلی از قشر به اصطلاح تحصیلکرده هم دچار یک انحطاط فکری ویک اضمحلال اندیشه شدند !!! واقعا آدمها را چه می شود ؟؟؟ نکته جالب این ماجرا جوانان وام بگیر یا در انتظار وام هستند که طعمه این برنامه از پیش تعیین شده و حساب شده قرار گرفتند وبی خبر از همه جا در دام افتادند ! زوج جوانی را تصور کنید که مرد به خاطر وام یک میلیون تومانی به احمدی نژاد رأی میدهد وزن به کروبی رأی میدهد به خاطر وعده پنجاه هزار تومانی اش ؛ که قسط وام را بدهند !!!ا
این جوک نیست ... گوشه ای از حقیقت اسفبار جامعه ماست ... همه چیز به نفع کسی خواهد چرخید که حرفها ووعده هایش عوام فریب تر باشد ... گاهی اوقات خود مردم فریفته شدن را دوست دارند...حافظه تاریخی مردم ایران قوی نیست ... برای خیلی از آنها وعده پول مهمتر از وعده دموکراسی و پیشرفت است !!!خدا به خیر کنه ....دست ودل همه لرزیده...چه خواهد شد....الله اعلم

Monday, June 20, 2005

چالشها


دستمو روی بالشت می‌کشم
یواش یواش به چالشت می‌کشم!ا
زشته، فدات بشم چه قدر عجولی
برای اون مواضع اصولی!ا
بذار یه کم اساسی تمرین کنیم
یه کم دمو، کراسی تمرین کنیم
یه ذره مشغول به گفتمان شیم
زود نباید وارد پارلمان(!) شیم
یه کم با همدیگه تعامل کنیم
جنس مخالفو تحمل کنیم
یه ذره شبنامه و بولتن بدیم
به خواسته‌های همدیگه تن بدیم
پایه‌ی بحث‌مونو ده تن کنیم
پشت درا یه کم تحصن کنیم
فکر نکنی به سرعت یک - دو - سه ست
این کارا که پروژه نیست، پروسه ست!ا
تجمعات صنفی و همایش
تظاهرات و التماس و خواهش
می‌دونم این کف مطالباته
می‌فهمم اون چیزی که تو نگاته
فدای اون چشای لانگ شاتت
فدای اون سقف مطالباتت(!)ا
اینا همش خواسته‌های منم هست
حرارت عشق تو این تن هم هست
فک نکنی توان‌شو ندارم
ا«به عهد خود هنوز استوارم»!ا
اما نمی‌دونم چرا نمی‌شه
یا نمی‌ذارن بشه یا نمی‌شه!ا
به هر جایی بلد بودم سر زدم
چه قدر هی به این در، اون در(!) زدم

چه قدر حرفای اثر نکرده
ديگه چه قد فشار پشت پرده؟!ا
چه قدر نیش و انتقاد خوردم
آخرش هم به انسداد(!) خوردم
آخرش هم اینهمه اغتشاش(!) شد
همینجوری بیخودی ریخت و پاش شد...!ا


مهدی استاد احمد

Tuesday, June 14, 2005

گمشده های نامزدی

از همه گفتند و همه را حمایت کردند الا از این گمشده های همیشگی !ا
یکی شدیدا سنگ زنان را به سینه می زند ونزدیک است که خود را خونی ومالی نماید ـ البته از نوع سیاهس ـ قرار است که اساسی داد آنها را بستاند و ازاین بخت برگشتگان همیشگی حمایت کند... حالا چه طوری ؟؟؟ الله اعلم
دیگری هم که مسئله را به روز می بیند دم از حقوق جوانان می زند و کلی مدافع آنها می شود و قول شرف می دهد که از هیچ کاری برای آنها فرو گذار نباشد و اصلا مدیریت خرد و کلان کشور را به دستان توانمند و خوش ذوق نسل بیچاره سوم می سپارد و خلاص ! واقعا جوانان دیگر چه می خواهند ؟
نامزدی هم وعده داده است که قشر آسیب پذیر جامعه را به نون و نوایی برساند و همه در رفاه و خوشی روزگار سپری کنند
و آن یکی که عرصه ومجال تنفس فرمودن را بر خود تنگ دیده ، می خواهد به آلودگی هوا بپردازد و هم هوای شهر و هم فضای مملکت را از جمیع آلاینده ها و غیره بزداید ـ حتی هوا را هم از یاد نبردند ـ یا در واقع خواستند که دم حامیان محیط زیست را نیز داشته باشند
یکی هم مسکن جوانان ... یکی ازدواج جوانان ... بیکاری جوانان ... یکی حتی قول داده که مهریه ها را هم کم کند ! ... ازدواجهای آسان را ارزش بنهند ... دیگری از تحصیل و دانشگاه گفته ... یکی هم قول آزادی مطلق داده ! ... دیگری هم قرار است که کلا ساختار نظام را عوض کند ! ... یکی هم که ماهیانه به همه صدقه می دهد ! ... خلاصه اینکه رفع تبعیض بین هر چیز ، عدالت ، تساوی و برابری ، آزادی درایجاد روابط ،عدم محدودیت ا، پاسداشت میراث فرهنگی ، اصل تقدم ضابطه بر رابطه ،مقابله با باند بازی درون وبرون جناحی ،رسیدگی به امور زندانها ، زندانیان ، مبارزه با مفاسد اجتماعی واخلاقی و اقتصادی و خانوادگی و... ،ارزان شدن میوه ،دموکراسی ، حتی از قشر آسیب رسان هم نام می برند ،حفظ محیط زیست ، عدالت اجتماعی ! ، اصلاحات ، قطع سود بانکها ! ،سر وسامان دادن اوضاع اسف بار مملکتی و حکومتی و ... ، در یک کلام بهشت موعودی که در کتابها آمده : ایران خواهد بود در عهد ریاست یکی از این مشایخ و مصابیح الطریق !!!اتمام معجزات پیامبران تکرار خواهد شد !!!البته از نوع مدرن و به روز شده اش !!!ا
اما هیچکدام از این حضرات جلیل الشأن از این گمشده های خیابانی چیزی نگفتند
همانهایی که در آمار و ارقام دولت حضور ندارند بر خلاف حضورهمیشگی در متن و حاشیه شهر ، کودکان کار ، آوارگان خیابانهای این شهر، بی هویت تر از همه کس و همه چیز ، منفوران همیشگی ، همانهایی که باعث بروز اختلالات اجتماعی می شوند ! همانهایی که امنیت شهر را در معرض خطر قرار دادند !همانهایی که وارثان اقتصاد مریض جامعه اند ! همانهایی که ...ا
هر چند که اگر هم یادی می کردند در حد همان شعار می ماند و هیچ گاه رنگ ولعاب واقعیت را به خود نمی دید ؛ اما همان هم از هیچی بهتر بود ! حالا هم که خدا را شکر اصلا نیست !!!ا
بله کودک که نمی تواند رأی دهد ، پس حمایت از او چه معنی دارد؟ متولیان ظاهری امر او هم که فعلا دلمشغولیهای مهمتری دارند ؛ پس همان بهتر که فعلا تا اطلاع ثانوی نباشد ! اطلاع ثانوی از این نظر که شاید روزی ـ که بعید می دانم برسد ـ شعار دادن در مورد این پدیده بارز و مخفی اجتماع مد باشد و رأی اندوز !ا
او نه زن است ، نه جوان ، نه رأی اولی ، نه دانشگاهی ، نه مرد ، نه حضور ، نه انتخاب ، نه وجود ... پس نیست ! به همین راحتی ! او نیست !!!ا

Sunday, June 12, 2005

تلخیهای نامزدی

بالاخره آمد
با کلی عشوه و ناز و چه وچه
اما آمد
ایشان آخرین کسی بود که احساس تکلیف کرد
اما همینکه آمد ،دیده های منت پذیر ما را نهادینه کرد
او آمد
چون شخص لایق ومدیر دیگری در مملکت یافت می نشد
چه اگر هم که یافت می شد
صد البته واحد صلاحیت را پاس نمی کرد و مردود می گشت
آنقدر کسی یافت نشد که وی مجبور به نوشیدن جام کذایی شوکران شد !ا ا
او آمد ... همو که لطف کرده و " خود را در معرض انتخاب فرد به فرد ما قرار داده "ا
همو که مانند شیخهای عشیره ـ بی هیچ ادعایی ـ بر صندلی تکیه داده ...ا
او آمد ... همو که در راستای تحقق اهداف نظام
در اقدامی کاملا غیر منتظره و محیر العقول
اقدام به خود زنی و فرزند ستیزی نموده
از آنجا که اعلام میدارد : با رانت خواری و دله دزدی مبارزه خواهد کرد
اما کسی غیر از او را یارای تابیدن تلخی این زهر نیست ...ا
او آمد که شاید دل دیگران را قرص کند که :ا
کسی می آید که می تواند
ا.... که می داند
ا.... که می فهمد
ا.... که دارد
کسی می آید که می تواند : همه را سر جای خود بنشاند و آنگاه آرام بر جای خود بنشیند ... او می تواند همیشه باشد ... همه جا باشد
کسی می آید که می داند : چگونه همه را اداره کند و همه چیز را می داند،همه چیز را!حتی ...ا
کسی می آید که می فهمد : او همه چیز را می فهمد و همه هم این را می فهمند که اوهمه چیز را می فهمد ... او جرأت فهمیدن خیلی از نا فهمیها را دارد و به دیگران هم آنها را می فهماند
کسی می آید که دارد : او همه چیز دارد ... قدرت ... درایت ... فهم ... سیاست ... تجربه ... مال ... باغ ... وعده... پشتیبان ...حامی ... مدافع... ستاد ... رأی ... پسر ... دختر ... دشمن ... دوست ... مخالف اونور پرده ... مخالف اینور پرده ... موافق اینور پرده ... موافق اونور پرده... خلاصه اینکه " آنچه خوبان جهان دارند ، او همه را یکجا دارد "ا
واقعا اگر او نبود ، دیگر چه کسی مملکت را اداره می کرد
چه کسی از عهده این همه سختی و مشقت بر می آمد
چه کسی توان این را داشت که یک تنه در برابر این همه بایستد
*******
گوارایش باد
تلخی زهر این همه ، گوارایش باد ا
گوارایش باد
آمدی جانت به قربانم ولی حالا چرا؟
کنون که مملکت از پا افتاده حالا چرا؟
نوشداروئی و بعد از هجر سید
والا مدیرا به بن بست رسیدی، تو دیگر چرا؟

Saturday, June 11, 2005

عکسهای نامزدی

جمعه این هفته قرار است که یک اتفاق بزرگ و تاریخی و سرنوشت ساز و حماسی و مهم و... رخ دهد ! بله انتخابات در راه است ، یا شاید هم ما در راهیم تا انتخابات را به انجام برسانیم
خیلی وقت بود که در مورد انتخابات می خواستم بنویسم ... اما نمی دانم که چرا نمی شد ؟ یا نمی ذاشتن که بشه ؟!ا
انصافا هم از هر چیز این انتخابات بگذریم از عکس بعضی از این حضرات نمی شه گذشت ! تا حالا هیچ به ذهن مبارک خطور کرده که اگر خیلی از این نامزدهای مکرم و معظم ـ عینکی ـ نبودند، آنوقت واقعا باید در هنگام عکس گرفتن چه ژسی می گرفتند ؟ یا اینکه تو دستهاشون چی را نگه می داشتند ؟ و براستی با چه چیزی می تونستند افه بیان ؟ البته غیر از آن خودکاری که در دست مبارکشان قرار دادند یا آن دفتر و دستکی که در مقابلشان هست !ا
عکسهاشون هم که یکی از یکی واقعا زیباتر و دلرباتر !ا
یکیشون فکر کرده که می تونه در رقابتی تنگاتنگ و صد البته مردمی ، جای گلزار رو بگیره و برای اینکه به ما مردم همیشه در صحنه ثابت کنه که نه تنها آدم خشکی نیست ، بلکه خیلی هم آدم انعطاف پذیریه !!! توی همه عکساش کلی با دستاش ادا در اورده و همیشه دستاشو محکم گرفته ، که مبادا دستاشو کش برن !ا
یکی هم تیریپ نداری و بد بختی گذاشته و مثل یک شیخ عشیره عکس انداخته ! اگه دقیق شی می تونی خستگی را تو چشاش ببینی ! و آخرش آه که مرد کار وعمل و ...ا
یکی هم که اصرار داره توی همه عکسهاش دندانهاش هم بیفتند و در هر حالی ـ تصنعی ـ بخنده و دندونهاش ـ که آدم رو یاد دراکولا می اندازه ـ معلوم باشه ! اینکه واقعا انگیزه اش از این کار چیه ...برما معلوم نیست ؟
یکی هم که بنده خدا از زیبائی آنچنانی بهره نبرده توی همه عکسهاش یا داره به جایی نگاه می کنه یا سرش پایینه یا داره با کسی حرف می زنه و از این قبیل ..ا
یکی هم که امیدی به پیروزی در این به اصطلاح انتخابات نداره.. همینکه ازش عکس گرفتند و به در و دیوار چسبوندن ، داره از فرط خوشحالی دق می کنه !ا
دیگری هم با آن موی مجعد و لبخند بر لب ساعت و حلقه اش را به رخ ملت می کشاند !ا
یکی هم اینقدر در انتخاباتهای مختلف شرکت کرده و طعم موفقیت را نچشیده که اگر عمرش کفاف کنه و یکبار دیگر هم شرکت کنه ، ایشالله به امید خدا یا ازش بعنوان چهره های ماندگار بر دیوارها قدردانی بعمل میاد ؟ یا رسما خودش را از این سمت بازنشسته اعلام می کنه و تا پایان عمر به جای سر کردن با حقوق ریاستی ، مستمری بگیر می شه ؟ یا هم بالاخره مردم شرمنده می شن و یه کاری تو این مملکت براش دست وپا می کنن و یه جایی دستش را بند می کنن وازش کتبا تعهد می گیرن که در انتخابات بعدی شرکت نکنه !ا
خداکنه که هر چی زودتر این انتخابات تمام بشه و در و دیوار شهرمان از دست این عکسهای نه چندان دلنواز خلاصی یابد و کمی از حجم آلودگی های بصری کاسته شود !ا
براستی که " هر دم از این باغ بری می رسد
تازه تر از تازه تری می رسد"ا

Thursday, June 09, 2005

مهمانی نا خوانده و بدخیم

شاید که نه ، حتما ! منتظر اومدنش نبود ... درست مثل بقیه که منتظر اومدنش نیستند !ا
مهمون نا خونده عجیب و غریبی بود ، اصلا حضورش خوشایند و خواستنی نبود ... درست مثل بقیه مهمونای این مدلی !ا
اصلا و ابدا خودش رو برای پذیرائی از اون آماده نکرده بود ... دقیقا مثل همه !ا
مهمون پستی بود ، بی اجازه که اومده هیچ ! تا یه چیزی رو هم با خودش نبره ولکن ماجرا نیست ! هر چند که تازه بعد از رفتنش آثار مخربش دو صد چندان می شه و همه چی رو به هم می ریزه !ا
همه هم با صابخونه متفق القول بودند و همراهیش می کردند ... یعنی در مورد این یکی ، هیچکس نمی گفت که اشکال نداره ! مهمون حبیب خداست ! همه می خواستند که یه جوری از شر این مهمون کثیف راحت بشن و صابخونه رو یاری بدن ! اما هیچ کس کاری از پیش نمی برد ! هیچ کس ...ا
اینقدر حضور این مهمون مشمئز کننده بود ، که آدم مهمونهایی رو که خودش داشت از یاد می برد !ا
شاید با وجود این مهمون ، صابخونه خودش رو مستحق ترحم و دلسوزی بدونه ! حتی از اطرافیان هم شرمنده بشه ! که اینقد اونارو به زحمت انداخته بود ... اما نمی دونست که چی داره سرش میاد ... هنوز کاملا تو باغ نبود !ا
همه از مهمونای بدتر از این براش می گفتند تا کمی تسکینش بدن ... غافل از اینکه تو دلش وحشت رو بیشتر می کردند !ا
مهمونیه که دوست ودشمن سرش نمی شه ! آدم خوب و بد هم اصلا حالیش نیست !ا
بعد از اینهمه سال که این مهمون نا خونده و بدخیم از اینجا به اونجا رفته ... هنوز کسی بلد نبود که چه جوری باهاش رفتار کنه !ا
یا شاید هم کسی نمی خواست که یاد بگیره ... شاید هم خدا رو شکر می کردند که خونه اونها نیومده !ا
دیدن قیافه صابخونه ای که پذیرای این مهمونه و منتظره که هفته بعد با چیزی از وجودش خداحافظی کنه ، خیلی وحشتناکه !ا
تازه اینجاست که آدم به بی ارزش و ضعیف بودن خودش پی می بره و کل دنیا دور سرش می چرخه ! اینهمه ادعا و هارت و هورت و چه و چه داره ... از اونطرف هم براحتی در ضعف و ناتوانی مطلق بسر می بره ... جالب اینکه به زودی همه چی یادش میره و از اول ... روز از نو ،روزی از نو !ا
اگر خواهان بیشتر دانستن در مورد این مهمان هستید ...به اینجا هم سری بزنید !ا
این دو بیت را هم از امام علی (ع ) در وصف دنیا داشته باشید ...تا بعد

إنّما الدنیا کظلٍ زائل
أو کَضیفٍ باتَ لیلاً فارتحل

أو کََطیفٍ قَد رَأه نائمٌ
أو کَبَرقٍ لاحَ في أُفقِِ الأَمَل

Tuesday, June 07, 2005

باشد برای وقتی دیگر

اعتراف می کنم که این بحث انتخاب خیلی طولانی شد و از آنجائی هم که در بسیاری از موارد ‏مصداق می یابد ، پس هر چقدر هم که اندر محسنات وکمالاتش داد سخن بر آریم ... باز هم کم ‏گفتیم و همچنان گفتنی بسیار باشد .‏
در حال حاضر هم گمان می کنم که علاوه بر خودم ، حوصله خوانندگان از این بحث سر یا شاید ‏هم در رفته باشد ! ... بحث در مورد انتخاب در ازدواج ، شغل ، خانه و حتی در مورد دین و ‏سایر موارد از این قبیل باشد برای وقتی دیگر !‏
و از آنجائی هم که تنوع خوب است ـ و صد البته اکنون به نفع ماست ـ پس موضوع مورد بحث ‏را عوض می کنیم به نمی دانم هر چیز دیگر ! ‏
چرا که در شرایط بغرنج و حساس مملکتی ، دیگر خوبیت ندارد که بیش از این به این موضوع ‏سرنوشت ساز و حماسی و... بپردازیم !‏
باشد که موضوع دیگری را برای گیر دادن بیابیم...و صدالبته باشد که مقبول افتد

علی الحساب این شعر را داشته باشید !تا بعد ...‏

ای روبراه خستگی ام را تکان بده‏
در بادبان بپیچ و به امواج جان بده
‏ تا این جزیره هیچ نگاهی نمی رسد
باران ببار بر من و رنگین کمان بده
پارو بزن به سمت صمیمانه تنم
بر ماسه ها ،حضور خودت را نشان بده
در فصل پرتقال دلم تلخ می زند
این ابر را کنار بزن، آسمان بده
در جرعه تو حنجره ام بازتر شده است
دستت درست، باز از این استکان بده ‏
دستانمان که لال چیدند توی جیب را ...‏
‏{ ضایع است ، حرف زدن یادمان بده }‏
دستانمان ... و قافیه ها را ردیف کن
یک طرح ایده آل به این داستان بده
دارد تمام می شود این بشکه های آب
ای ناخدا ، ترا به خدا ، بادبان بده ‏
باید ازین جزیره سفر کرد لعنتی !‏
باور نمی کنی که حالمان بده
سید علی میر فضلی

Monday, June 06, 2005

عنصر انتخاب در کمک خواستن ـ شاید برداشت پنجم

یکی از مواردی که بسیاری از ما گمان می کنیم که قدرت انتخاب کردن درآن مورد را نداریم، کمک خواستن است . بله ازدیگران و اطرافیان کمک خواستن! ا
همان موقعیتی که شدیدا تحت فشار هستیم ، درست همان زمانی که به اصطلاح مستأصل شدیم وانگار که دستمان به هیچ جا و هیچ کس بند نیست ، همان موقعی که همه درها را به روی خویش بسته می انگاریم و مأیوس و دلسردیم ، زمانی که از روی ناچاری و صرفا به خاطر رهایی از موقعیت عذاب آور فعلی ؛ علی الظاهر حاضر به پذیرش هر کمکی از هر کسی هستیم ... خلاصه اینکه دقیقا همان زمان را می گویم ...ا
من کل حرفم در این یک مورد این است که : حتی در این زمان و موقعیت ـ که امیدوارم کمتر در آن گیر بیفتیم ـ هم می توانیم با توجه به شرایط همان برهه زمانی که در آن به سر می بریم ، انتخاب کنیم و با توجه به راههایی که پیش روی خود داریم ،حساب شده تصمیم بگیریم . حساب شده از این نظر که همه موارد و جوانب متعاقب این کمک خواستن را بسنجیم و آنگاه از کسی کمکی بخواهیم ـ از لفظ دست نیاز و کمک پیش کسی دراز کردن به شدت نفرت دارم و دوست ندارم که این لفظ را به کار ببرم ـ که البته خود این امر ـ حساب شده عمل کردن ـ نیازمند این است که به طور موقتی و کوتاه خود را از آن موقعیت جدا ببینیم و محض رضای خدا کمی از آن شرایط فاصله بگیریم و آنگاه با سنجیدن همه عواقب احتمالی و معمول اقدام به طلب یاری کنیم ؛ که هم از شر ملامت و سرزنشی که بعدها گریبانگیرمان خواهد شد در امان باشیم و همینکه طرفی که به ما کمک کرده را سزاوار لعن و نفرین ندانیم . و اما علی الظاهر قضیه این است که : خیلی ها را می شناسم که بعد از رهایی از آن موقعیت و چون از ابتدای امر بدون هیچ حساب و کتابی دست به این کار زده بودند ، با دیدن هربرخوردی از طرف مقابل و ارجاع آن به کمکی که به آنها کرده ؛ شروع به ملامت وسرزنش خود می کنند و به زمین و زمان و خود طرف هم بد و بیراه می گویند
اصل حرفم این است که اگر در همان موقع کمی عاقلانه تر و سنجیده تر تصمیم بگیریم و همه جوانب امر را بسنجیم دیگر نیازی به این خود سوزی و دیگر سوزی نیست . یعنی اینکه با توجه به همان شرایط ، بالاخره چند نفر هستند که می توانند به ما کمکی ارائه دهند ... روحیات آنها را بسنجیم ...از آنها تا چه حد شناخت داریم ...تا چه حد حاضریم که از غرور و عزت نفسمان هزینه کنیم ... تا چه حد می توانیم منت بعد از این کمک را تحمل کنیم ... ببینید ! خواهی نخواهی ! بر هر کمکی منتی مترتب است الا مددهای پروردگار... پس بسنجیم که از این افراد ،پذیرفتن منت کدامیک از آنها برایمان قابل تحمل تر است ...هر چند که در این مورد آدمها با توجه به درک و فهم خود توجیهاتی دارند اما هرادعایی هم که داشته باشند به نظر من تظاهرو توجیهی بیش نیست ... امر خطیر انتخاب در کمک خواستن اینجاست که معنی می یابد ... اگر با توجه به این مسئله در موقعیتهای سخت و حساس از بنی بشری کمکی خواستیم و سنجیده قدم برداشتیم و با پذیرش کامل انتخاب کردیم ...ا
آفرین بر ما !ا
...ادامه دارد

Sunday, June 05, 2005

عنصر انتخاب ـ برداشت چهار و نیم

چند کلمه همینجوری ! ا
من می گم که بله ! انتخاب در هر شرایط و موقعیتی که باشیم ،امکان پذیرهست !واقعا چرا نباید ‏باشد؟ حالا هر چقدر هم که محدود و مختصر باشد ... اما محدود بودن و عدم تعدد راههای ‏انتخابی پیش رو ؛ مبنی بر نفی اصل ماجرا که همانا داشتن حق انتخاب است ، نمی شود . ‏
این درست است که انتخاب کردن ، مسئولیت و پذیرش نتایج بعدی را برایمان به همراه دارد .اما ‏همانطور که قبلا هم گفتم ، حلاوت و شیرینی خاص خودش را هم دارد! چرا که وقتی ما ‏خودمان یک موضوع را انتخاب کنیم ، احساس غرور و رضایتمندی را در خود دو صد چندان ‏می کنیم که این امر فی نفسه باعث تقویت روحیه و ایجاد نیرو را برایمان به ارمغان می آورد که ‏برای ادامه مسیر و پویش در راه هدف امری است انکار نا پذیر؛ همینطور هم از کسالت و ملال ‏آور شدن راه نیز جلو گیری می کند
...ادامه دارد ‏