.comment-link {margin-left:.6em;}

حرفهائی به رنگ سکوت

Tuesday, June 07, 2005

باشد برای وقتی دیگر

اعتراف می کنم که این بحث انتخاب خیلی طولانی شد و از آنجائی هم که در بسیاری از موارد ‏مصداق می یابد ، پس هر چقدر هم که اندر محسنات وکمالاتش داد سخن بر آریم ... باز هم کم ‏گفتیم و همچنان گفتنی بسیار باشد .‏
در حال حاضر هم گمان می کنم که علاوه بر خودم ، حوصله خوانندگان از این بحث سر یا شاید ‏هم در رفته باشد ! ... بحث در مورد انتخاب در ازدواج ، شغل ، خانه و حتی در مورد دین و ‏سایر موارد از این قبیل باشد برای وقتی دیگر !‏
و از آنجائی هم که تنوع خوب است ـ و صد البته اکنون به نفع ماست ـ پس موضوع مورد بحث ‏را عوض می کنیم به نمی دانم هر چیز دیگر ! ‏
چرا که در شرایط بغرنج و حساس مملکتی ، دیگر خوبیت ندارد که بیش از این به این موضوع ‏سرنوشت ساز و حماسی و... بپردازیم !‏
باشد که موضوع دیگری را برای گیر دادن بیابیم...و صدالبته باشد که مقبول افتد

علی الحساب این شعر را داشته باشید !تا بعد ...‏

ای روبراه خستگی ام را تکان بده‏
در بادبان بپیچ و به امواج جان بده
‏ تا این جزیره هیچ نگاهی نمی رسد
باران ببار بر من و رنگین کمان بده
پارو بزن به سمت صمیمانه تنم
بر ماسه ها ،حضور خودت را نشان بده
در فصل پرتقال دلم تلخ می زند
این ابر را کنار بزن، آسمان بده
در جرعه تو حنجره ام بازتر شده است
دستت درست، باز از این استکان بده ‏
دستانمان که لال چیدند توی جیب را ...‏
‏{ ضایع است ، حرف زدن یادمان بده }‏
دستانمان ... و قافیه ها را ردیف کن
یک طرح ایده آل به این داستان بده
دارد تمام می شود این بشکه های آب
ای ناخدا ، ترا به خدا ، بادبان بده ‏
باید ازین جزیره سفر کرد لعنتی !‏
باور نمی کنی که حالمان بده
سید علی میر فضلی

1 Comments:

  • درست مثل نیلوفری که تمام عمرش صرف اين می شود تا نام خود را به باتلاق ستايشگرش اعلام کند !

    By Anonymous Anonymous, at June 10, 2005 9:13 PM  

Post a Comment

<< Home