.comment-link {margin-left:.6em;}

حرفهائی به رنگ سکوت

Saturday, April 22, 2006

اصلاً‌حواست هست؟


ببینم، اصلاً حواست هست؟
اصلاً متوجه گذر زمان میشی؟
اصلاً پنجره ای اون طرفها هست؟
که ببینی غروب شده و یک نفر اون دور دورها، داره رو بوم هستی چه نقاشی های محشری می کشه؟
پنجره ای اون طرف ها هست که تو بعد از یک روز پرکار و مشغله دلت برای بعضی از آدم تنگ بشه و بگیره؟
...
حتماً پنجره ای اون طرف ها هست
آره غروب نزدیک است.

Friday, April 14, 2006

تو که سواد داری ، لیسانس داری ، همه چی رو می دونی
روزنامه خونی ، کتاب می خونی ، با بزرگان می شینی
بگو ! تو بگو ! از چیه که من دلم اینجوری گرفته !؟

Tuesday, April 11, 2006

غم نان اگر بگذارد

از دستهای گرم تو
کودکان توامان آغوش خویش
سخن ها توانم گفت
غم نان اگر بگذارد
رنگ ها در رنگ ها دوید
از رنگین کمان بهاری تو
که سرا پرده در این باغ خزان رسیده بر افراشته است
نقش ها می توانم زد
غم نان اگر بگذارد
غم نان اگر بگذارد ...
... غم نان اگر بگذارد

Sunday, April 09, 2006

شانه طوفان



از آن می ترسم آخر گم کنم در این قفس آبادها، بال و پر خود را
نیابم در شب پس کوچه های گنگ و وهم آلود، صبح باور خود را
چنان در بند این نیمم، چنان در بند این زنجیر، در بند تن خاکی
که دیگر برده ام از یاد آن روح رها در اوج، نیم دیگر خود را
میان دین هفتاد و دو ملت گشته ام، اما هنوز آن گیج گمراهم
بده یا رب به دست دل چراغی، تا مگر پیدا کنم پیغمبر خود را
تبار آتشینم کو؟ چنان خو کرده ام امروز با سردی و خاموشی
که در خاطر ندارم ای دریغا ! شعله ای از آنهمه شور و شر خود را
نمی دانم کدامین دست خاک آلود، چشم تیز عاشقم را بست ؟
که در هر گوشه می گردم، نمی یابم خروش و خشم و خون و خنجر خود را
چه تاریکم ! غروبی تشنه ام ! آن روزهای روشن جاری کجا رفتند ؟
که می بینم چنین لبریز خشکی و شب و سوز و عطش، دور و بر خود را
مگر قحط الشراب افتاده امشب در شب میخانه چشمان تو ای عشق !؟
نگاهی کن که تا از چشمه سبز نگاهت، پر نمایم ساغر خود را
شکسته بال من -اما- دلم پر می زند، در آرزوی آسمانی سرخ
کجا شد دار گیسوی جنونی، تا که در پیش پایش بیندازم سر خود را ؟
نمی بیند به غیر از برق شمشیر و نمی فهمد زبانی جز زبان تیغ
بکش ای عشق ابرویی، که قربانی نمایم، این دل کور و کر خود را
روا کی باشد اینگونه، به امن دامن ساحل سر آسوده بگذارم !؟
خوشا آن شب که روی شانه طوفان بیندازم چو موجی بستر خود را