.comment-link {margin-left:.6em;}

حرفهائی به رنگ سکوت

Wednesday, September 20, 2006

! من دوستی دارم که از دشمن بی نیازم کرده



دیشب خیلی دلم گرفت و کلی ناراحت شدم. نه اینکه توقع نداشتم که اون کار را بکند ... اتفاقا کاملا واضح و مبرهن بود که چنین کاری را خواهد کرد و جالب هم انجاست که با علم به قضیه باز هم جا خوردم و ناراحت شدم و کلی گریه کردم و برای چند صدمین بار دلم برای خودم سوخت


نمی دانم چرا آدم دوست دارد که نزدیکانی که ادعای مهربانی و محبتشان گوش فلک را کر کرده، اندکی و فقط اندکی

مهربانتر از اینی باشند که هستند


خود خواهی آدمها واقعا از چه چیزی بر می خیزد و منشا واقعی آن چیست و کجاست ؟

به جای اینکه سنگی را از سرراه بردارند و یا لااقل کناری ایستند و نزاع ما را تماشا کنند از فرط محبت سنگ جلوی پایت می‌گذارند


انتظاری از کسی نیست

نه حتی گله و شکایتی
من دوستی دارم که از دست او ...
به دشمن شکایتها برم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home