بی تو خاکستریم
اگر تمام آن همه را دیدیم و شنیدیم
اگر لب فرو بستیم و نفس هم بر نیاوردیم
اگر دست و دل زخمی از این همه گفته و درشت شنیده
بی زخم مانده و حرفی، سخنی
... کلامی و سلامی نگفتیم
گمان مبر که آن همه درست بود و قبول داشتیم
که قبول داشتن و نداشتن ما
گره از کار فرو بسته نمی گشاید
تنها، حرمت گذاشتیم
خون دل خوردیم و سینه را از آهی پر ازخون انباشتیم
تا شاید یک روز، یک موسم
که می دانیم خیلی هم دور نیست
از " او" بگوئیم
از " او" که تمام ما بود و نیست
در شبهای بی " خود " بودن
نمی گوئیم که بی " تو" چونی و چندیم
اما می گوئیم که با " تو" همه اوئیم
مائیم
گرچه
خاکستریم
0 Comments:
Post a Comment
<< Home