! مادرهای عزیز شما مسئولیت دارید
نمیفهمم چرا به همه زنهائی که بچهدار شدهاند باید " مادر" گفت
زنهائی که از مادربودن فقط نهماه حمل و چند ماه شیردادن ـ تازه آنهم اگر لطف کنند ـ را وظیفه میدانند و پس از آن، نقش یک آشپز را پیدا میکنند که باید روزی سه وعده آب و دون پای بچه بریزند تا بچه قد بکشد و سروصدای معده عزیز دردانه درنیاید. آن ها چه اصراری دارند که ثابت کنند "مادر" هستند و بهشت زیر پای آنها هم هست و یک بوسه از پیشانی آنها، فرزندان را از آتش جهنم نجات میدهد ؟ زنهائی که بههر دری متوسل میشوند تا مسئولیتشان کمتر شود و خیلی زیبا و مهربانانه از این "محورشرارت" در منزل راحت شوند! کافی است که سری به مهدهایکودک بزنید وبه ام عین خود مشاهده کنید که درصد بالایی از این بچههای عزیز که حتی مادرشان شاغل هم نیست – چه حتی شاغل بودن هم نمی تواند بهانه کافی باشد ـ ولی از عهده کنترل و نگهداری این بچهها عاجز بوده و بدین وسیله از بار مسئولیت آنها شانه خالی میکنند!ا
اگر سن بچه عزیز هم به مهدکودک نرسد و بزرگتر و بهاصطلاح بچه مدرسهای باشد، در فصل تابستان و اوقات فراغت با دادن پول توجیبی و فرستادن بچه به هزارجور کلاس آموزشی، تفریحی و استخر و سونا و گیمنت و ... کاری میکنند که باز هم مسئولیتشان کمتر و کمتر شود
زنهائی که کلی دوره و مهمانی و شبنشینی و تفریح خود را بدون بچه تنظیم میکنند! قهوه میخورند و به تهفنجان زُل میزنند تا آینده فرزندانشان را بفهمند. زنهائی که ، بچه را پیش و آن میسپارند تا به میهمانی شبانهشان برسند. اگر هم بچه بغض کرد و دلتنگ شد، با یک بسته چوب شور و پاستیل و پفک و از این جور آتوآشغالها سروته قضیه را هممیآورند. این روزها اکثر بچهها میدانند که اضافیاند و در زندگی پدر و مادر صرفا در برنامهریزیهای مادی نقش دارند و لا غیر! ا
اگر این روزها حوصله بچهداری کمترشده، در عوض هزار و یک راهحل هم برای جلوگیری از بچهدار شدن پیدا شده است. نمیدانم چرا وقتی زنی حال و حوصله تربیت و نگهداری بچه را ندارد جلوگیری نمیکند؟ به خدا جلوگیری کنند بهتر از آن است که بچهای را به دنیا بیاورند که بعد از یکی دو ماه آنرا نخواهند و به دنبال راهی برای فرار از بار مسئولیت باشند. اما ظاهرا این مسیر بچهدارشدن و مادرشدن باید تکرار شود تا این زنها بتوانند از شیطنتهای کودکشان حرف بزنند و بنالند که وای بچهداری چقدر سخت است و از همه کارهایشان ماندهاند ـ الهی بمیرم ـ بههرحال گویا کشیدن لپ بچه چند ماهه و جورکردن سیسمونی و حتی چشم و همچشمی داشتن سر این مسئله، بهقدری برای این خانمها لذتبخش و وقتپرکن است که باز هم بهبهانههای مختلف بچهدار شوند! بچهای که چند ماه بعد دیگر او را نمیخواهند و ...ا
اگر دقتکرده باشید بنده، ایشان را "مادر" خطاب نکردم و واقعا هم به نظرم صرف اینکه بچه را خودشان به دنیا آوردهاند، نمیتوان نام "مادر" بر آنها گذاشت و با این جمله که بالاخره هر چی باشد " مادر، مادر است" مخالفم!ا
مادر بودن شرط و شرایطی دارد که این زنهای عزیز غیر از یکی دوتاش، بقیه را ندارند
امروزه دنیای ما پر است از کودکانی که در کانون خانواده رشد نمی کنند. کودکانی که والدین خود را در روز نمی بینند وکمترین و سردترین ارتباط را با آنها دارند وپدر و مادر نقش یک آمر و ناهی و دانای کل را ایفا می کنند که به خاطر کم حوصلگی و ضیق وقت امکان هر تجربه وآزمایش را از کودک سلب میکنند و به جای ایجاد بستری مناسب برای یادگیری بکر و تجربه آموزی کودک، همه چیز را حاضر و آماده به بچه حقنه می کنند
اگر دقتکرده باشید بنده، ایشان را "مادر" خطاب نکردم و واقعا هم به نظرم صرف اینکه بچه را خودشان به دنیا آوردهاند، نمیتوان نام "مادر" بر آنها گذاشت و با این جمله که بالاخره هر چی باشد " مادر، مادر است" مخالفم!ا
مادر بودن شرط و شرایطی دارد که این زنهای عزیز غیر از یکی دوتاش، بقیه را ندارند
امروزه دنیای ما پر است از کودکانی که در کانون خانواده رشد نمی کنند. کودکانی که والدین خود را در روز نمی بینند وکمترین و سردترین ارتباط را با آنها دارند وپدر و مادر نقش یک آمر و ناهی و دانای کل را ایفا می کنند که به خاطر کم حوصلگی و ضیق وقت امکان هر تجربه وآزمایش را از کودک سلب میکنند و به جای ایجاد بستری مناسب برای یادگیری بکر و تجربه آموزی کودک، همه چیز را حاضر و آماده به بچه حقنه می کنند
چند وقت پیش در مقالهای خواندم که طی تحقیقاتی در مورد کسانی صورت گرفته که روزگار سالمندی خود را در خانه سالمندان و به دور ازخانواده و فرزندان روزهای آخر عمررا شماره میکنند؛ عزیزانی هستند که کودکانشان را از همان آغازین روزهای زندگی به مهدهایکودک سپرده بودند تا به کار وتفریح ومهمانی و ... خود بدون بچه برسند ودمی بیاسایند. معادلهای بس ساده و چرخهای به ظاهرمتوازن !!ا
1 Comments:
هدي جان سلام
خوشحالم كه دوباره مطالبت رو مي بينم. اما در مورد اين موضوع كه نوشتي : به نظر من تا وقتي كه آدم ديد بيروني به مسئلهاي داشته باشه نمي تونه كاملاً درمورد اون نظر درست و قطعي برهد.من فكر ميكنم اين طور به قضيه مادر بودن نگاه كردن درست نيست. چون اين سخن كه بهشت زير پاي مادران است مال زماني بوده كه خودشان در عربستان 2 سال اول زندگي بچه را به دايه مي سپردند و اين فقط به خاطر خود بچه بوده نه براي اينكه از دست بچه خلاص شوند حالا هم مردم گاهي يا به جبر زمانه و يا با توجه به اينكه چه چيزي به نظرشان براي فرزندشان بهتر است بچهها را به مهد مي شپارند و يا اينكه در كلاسهاي مختلف ثبت نام مي كنند.
به هرحال به نظر من بسيار كم مادراني هستند كه در زمانهايي كه بچه در كنارشان هم نيست قلبشان براي بچه نتپد و فرزند نيز اين را درك نكند. اميدورام تو بتواني مادر خوبي باشي
درپناه حق موفق باشي
By Anonymous, at July 30, 2006 12:01 PM
Post a Comment
<< Home