به یادت
به یادت داغ بر دل می نشانم
زدیده خون به دامن می فشانم
چو نی گر نالم از سوز جدائی
نیستان را به آتش می کشانم
زدیده خون به دامن می فشانم
چو نی گر نالم از سوز جدائی
نیستان را به آتش می کشانم
به یادت ای چراغ روشن من
زداغ دل بسوزد دامن من
زبس دردل گل یادت شکوفاست
گرفته بوی گل پیراهن من
همه شب خواب بینم، خواب دیدار
دلی دارم، دلی بی تاب دیدار
تو خورشیدی و من شبنم، چه سازم؟
نه تاب دوری و نه تاب دیدار
سری داریم و سودای غم تو
پری داریم و پروای غم تو
غمت از هر چه شادی، دلگشاتر
دلی داریم و دریای غم تو
قیصر امین پور
0 Comments:
Post a Comment
<< Home