.comment-link {margin-left:.6em;}

حرفهائی به رنگ سکوت

Monday, December 05, 2005

... تراژدی من و شجریان و

برداشت اول: کل این کارهای خانه یک طرف و این گوشت و مرغ تمیز کردن یک طرف !ا
واقعا چندش آوره ! اما چاره ای نیست و هیچ مفری هم از آن ندارم ! البته یک راه هست و آن هم این است که وجترین بشیم و خلاص ! از همان موقعی که می خرمشان تا زمانی که اقدام به انجام این مهم می نمایم کاملا مچاله ام که واقعا چرا چنین است ؟ نه می شه که به کسی داد و حاضر و آماده آنها را تحویل گرفت چرا که حساسیت بیش از اندازه در این مورد این امکان را می ستاند و نه نمی شود به این بسته بندیهای بیرون اعتماد کرد که معلوم نیست چی به چیه ! پس یک راه بیشتر پیش رو ندارم و آنهم دست به کار شدن است چرا که وقت تنگ است


برداشت دوم: خلاصه اینکه بعد از فراهم آوردن وسایل و ادوات لازم ، حالا نوبت اجرای ابداعات و کشف ما در راستای قابل تحمل کردن ماجراست و آنهم این است که عمدتا در این جور مواقع یا حضرت سروش به دادم می رسد یا حضرت شجریان ! اما از آنجائی که داغ کنسرت شجریان به دلمان تازه بود پس مرکب خوانی ـ نوا ـ را در فضا طنین انداز می کنم و آقا جواد هم در راستای احقاق حقوق زنان و احتمالا روحیه دادن به بنده در حال خواندن روزنامه وزین شرق روی زمین دراز کشیده اند
این هم عکس آخرین کنسرت شجریان که داغش بر دل ما ماند

برداشت سوم: شجریان می خواند : بگذار تا مقابل روی تو بگذریم دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم و من: چربیها را می زدودم. شجریان می خواند: ... از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم و من در حال جدا کردن رگ و پی گوشت هستم . شجریان می خواند : از دشمنان بریم شکایت به دوستان ؛ چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم و من: سوا می کنم : اینها برای قیمه و اینها هم برای قرمه و اینها هم برای لوبیا پلو و... دردناکتر از این که هر از چند گاهی هم آقا جواد نقد شعر هم برپا می کند، البته در این میان هر چند دقیقه یکبار ایشان جهت شادی روح اموات و به رخ کشیدن حُسن نیتش لاینقطع می پرسد که: چایی می خوری ؟ حالا می داند که من نه تنها در حین انجام کارهای به این ظریفی و سرشار از لطافت و نزاکت چیزی نمی خورم بلکه تا روز بعدش هم لب از خوردن و آشامیدن فرو می بندم ... در حال روزنامه خواندن و چای نوش جان کردن و هر از چند گاهی هم نقد و بررسی احوال ناخوش مملکت و خندیدن به شیرین کاریهای رئیس جمهور و حسرت و تاسف به اوضاع فعلی را نیز چاشنی این همکاری بی شائبه آقا جواد بنمائید ... ازتمیز کردن مرغ هم که سخن به میان نیاوریم سنگین تریم

برداشت چهارم: حالا دیگر کم کم فاجعه از رنگ و لعاب می افتد ... گوشتها با ظرافت و دقت تمام بسته بندی شده و روانه فریزر محترم می گردند ... نوبت زدودن رایحه کریه به یادگار مانده بر دستان است. با ریکا، شامپو، مایع دستشوئی و بالاخره مالیدن خمیر دندان بر دستان مبارک کمی تا قسمتی آنها را قابل تحمل می نماید اما در اصل این است که
مرا دردی است غیر مردن کانرا دوا نباشد ؛ ای سخت کوش عاشق تو صبر کن وفا کن

2 Comments:

  • salam hoda jaan , bebabkhshid ke ye moddat sar nazadam , sharmandhe shooma hastam , be del nagir , be man sar bezan .

    By Anonymous Anonymous, at December 08, 2005 1:52 AM  

  • سلام هدی خانوم. خسته نباشید. مطمئنم که درکتون نمیکنم اما می فهمم چه حال بودید.
    والا ما شنیده بودیم این کارا وظیفه ی مرد خونست
    حالا این جواد این چیزهارو بلد نیست. من شرمندم

    راستی پاتون چطوره؟ بهتره؟ چیزه خاصی که نشده؟


    مشتاق دیدار
    خوش باشید و سلامت

    By Anonymous Anonymous, at December 09, 2005 2:44 PM  

Post a Comment

<< Home