.comment-link {margin-left:.6em;}

حرفهائی به رنگ سکوت

Sunday, November 13, 2005

دیازپام، خودکشی، اعتراض، کلی سوال بی جواب


در بخش اورژانس بیمارستان دخترجوانی بود که ظاهرا معتاد بود و بخاطر نرسیدن مواد قرص خورده تا کمی آرام شود
حدودا سی و چند ساله به نطر می رسید. تنومند و قوی هیکل بود. بعلت سر نگرفتن معامله ماشین پنجاه تا قرص دیازپام خورده تا راحت شود
زن جوانی بود که از دست مادر شوهرش به ستوه آمده بود و ....ا
این یکی خیلی جالب ! بود . پیرزن تقریبا شصت ساله بود. چون پسرش عاشق دختری شده و او از دختره خوشش نیامده به نشانه اعتراض ! صدتا قرص دیازپام خورده تا ....ا
همانطور که داشت خبر را با موبایل به کسی می داد زار زار زد زیر گریه . بعد هم شروع کرد تو سر خود زدن و داد و بیداد و ... معلوم شد که پدرش رفته و زن دیگری اختیار کرده و مادر پنجاه ساله اش به نشانه اعتراض ! چندتایی قرص دیازپام خورده تا ...ا
این یکی خیلی بد شانس بوده ! پسر جوانی بود که صد و پنجاه تا قرص دیازپام خورده و جهت محکم کاری هم خود را از طبقه پنجم یک ساختمان پرت کرده پائین ! اما تنها دماغش شکسته بود و ...ا
دو تا زندانی هم در بخش بودند که در زندان خودکشی کرده بودند از همان طریق خوردن قرص دیازپام
دختری بود که چون دوست پسرش را با دیگری دیده به نشانه اعتراض ! این کار را کرده بود
پسر نوجوانی بود که صدتا قرص دیازپام خورده بود خواهرش می گفت چون به هر آنچه که خواسته بود ، رسیده بود
و قس علی هذا !!ا


روش خودکشی اکثر این آدمها خوردن همان چند قرص کذایی است . سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که: براستی این آدمها این قرصها را از کجا گیر آورده اند ؟ از این هم که بگذریم واقعا آدمها به کجا می رسند که احساس می کنند اینجا همان آخر خط است ؟ چرا از ادامه دادن هراس و واهمه داریم ؟ چرا نیک مبارزه کردن را نیاموخته ایم ؟ چرا کمی سرمان را آنطرف و اینطرف نمی چرخانیم تا دریابیم که راههای دیگری هم هست ؟ چرا اینقدر تنبلیم ؟ چرا همیشه برای رسیدن به مقاصد خود از کوتاه ترین راه ممکن استفاده می کنیم ؟ آیا برای نشان دادن اعتراض خود، باید خود را کشت ؟ باید نبود تا اعتراض کرد ؟ مگر در حضور و بودن اعتراض ـ حالا به هر وضعی ـ امکان پذیر نیست ؟ چرا اینقدر ضعیف شده ایم که اوج قدرتمان باید در نیستیمان تحقق یابد ؟ یعنی واقعا این آدمها هیچ تعلق خاطری در این دنیا ندارند که گوی فرار را می ربایند ؟ آدمی به کجا می رسد که تا این حد ترس از رویارویی بر تمام ارگانهای بدنش مستولی می شود که دست به چنین کاری می زند ؟ کدام دلیل و منطق توجیه پذیری اعلام داشته که تنها راه اعتراض به شرایط موجود خود را کشتن است ؟

آیا آنها هم می دانستند که روزی چنین کاری خواهند کرد ؟ زندگیشان چنین پایانی را در بطن خود می پروراند ؟
آیا این همه ماجراست ؟ تصور اینکه هر شب تنها در یکی دو ساعت و آنهم به یکی از بیمارستانهای شهر و کشورمان اینهمه مورد این چنینی مراجعه می کنند مو را به تن آدمی سیخ می کند ؟
تصویر این همه آدم افسرده و مأیوس و دلسرد و نا امید و عصبی و نا آرام و نا متعادل و ... در اطراف خود واقعا وحشتناک است ؟ نمود این همه آدم که به این نتیجه رسیدند که دنیا و ما فیها دیگر ارزش دیدن ندارد نماینگر چیست ؟ آمار این همه آدمی که از بین همه راههای موجود تنها آسانترین و بی نتیجه ترین راه را می روند براستی که حکایت از چه ضعف و فاجعه ای آنهم با این وسعت دارد؟ آنها چه طور به این نتیجه می رسند که دنیا دیگر ارزش دیدن ندارد ؟
حالا به تمام اینها باید آمار خودکشی آدمهای مهم و سر شناس را باید افزود
در ضمن در فصل پائیز و زمستان هم به خاطر هوای گرفته و ابری و ... آمار خودکشی کردن بالاتر است
بعد التحریر: کلی صحبت در این باره هست و اکثرا هم می دانند به اضافه دهها سایت مربوطه که باز نمی شد و ...ا








2 Comments:

  • انتخاب همچین عکسهایی برای همچین مطلبی واقعا جالب بود ... هر چند که از شما دور از انتظار هم نبود
    تمام اینها سوالاتی است که از ذهن همه ما می گذرد و شاید در هیچ سایت و مقاله علمی و عکس و آماری هم نتوان برایشان پاسخی یافت

    همواره پاینده باشی

    By Anonymous Anonymous, at November 14, 2005 10:51 AM  

  • ببخشید شما ؟!ا

    By Blogger هدی, at November 15, 2005 9:42 AM  

Post a Comment

<< Home