.comment-link {margin-left:.6em;}

حرفهائی به رنگ سکوت

Saturday, November 12, 2005

مشاهدات من در بیمارستان

این چند روز آخر هفته قبل را کلا در بیمارستان و مسیر بیمارستان به خانه و از این قبیل برنامه ها طی کردیم ... برای رفع ابهامات و سوء تفاهم های احتمالی از اول می گم
ا# هیچ چیز تو این دنیا از این بدتر نیست که بعد از چند ساعت حسابی در ترافیک گیر کردن ـ به دلیل باران ـ و بعد از یک قدم زدن جانانه و لطیف به همراه آقای همسرالبته در ذیل معیت و کرامت باران و خیس شدن و لرز جانانه تر و... بالاخره رسیده باشید خانه و قصد دارید که خود را با روشهای متعارف گرم کنید که ناگهان زنگ تلفن به صدا در آید و آقای همسر افتخار می دهند که جواب دهند و ... تصمیمات اخذ شده بعد از شورو با نگرانی به اینجا ختم می شود که باید برویم و...ا
ا# به قول یکی از دوستان "من سر در نیاوردم" که چرا طرف را از بیمارستان ایرانمهر حتی با وجود اینکه کلیه کارهای مربوطه و لازم را همانجا به دقت و درست و حسابی انجام داده بودند اما باز هر جوری شده وی را با آمبولانس به بیمارستان لقمان می رسانند و... وهنوز هم سر در نیاوردم


در بخش اورژانس بیمارستان لقمان

ا# چهره ها نگران . ما که بیمارمان بخاطر مسمویت غذایی پایش به اینجا باز شده به کنار. اینجا اکثرا بخاطر خوردن عمدی ـ خودکش ـ تعداد زیادی قرص اینجا هستند .کلی آدم هم ریخته اند دور هر تخت . پرستارها انگار که با شرکت ماست بندی قرار داد بسته اند که یا ماست آنها را تامین کنند و یا صرفا از ماست آنها استفاده کنند. هیچ سوالی آنجا پاسخ داده نمی شود چرا که ممکن است خدای نا کرده ترکیب آرایش بر چهره آنها کمی زیر و زبرشود. کلی آدم در حال رفت و آمد هستند و مسیر اورژانس تا پذیرش / اورژانس تا صندوق / اورژانس تا داروخانه / اورژانس تا ... را تند تند می روند و می آیند اما از سرنوشت بیمار هیچ اطلاعی در دست نیست . نگرانی همراهان هم که ـ از دید پرستاران ـ از اساس بی پایه است. اینجا همه کارها بر عهده همراهان بیمار است و اگر بیماری همراه ندارد لابد باید فاتحه خود را بخواند !ا
ا# اینجا اینقدر اوضاع برخی از بیماران وخیم است که علت حضور برادر گرامی بنده سوسول بازی ای بیش نیست ... وقتی کسی که صدتا یا بیشتر قرص خورده که به قولی خودش را راحت کند ... مسمومیت به خاطر ساندویچ و هله هوله خوردن قطعا قرطی بازی به حساب می آید
ا# بالاخره بعد از هماهنگیها و اقدامات صورت گرفته رضایت می دهند که کُد خود را به بخش منتقل کنیم ـ آنجا به محض پذیرش ، بیمار دیگر یک فرد نیست ، یک کُد است "نقل به مضمون از فرمایشات گهر بار دکتر ماستی بخش" ـ کلیه کارهای مربوط به انتقال هم به همراه است از یافتن تخت برای نقل و انتقال تا جابجایی بیمار و خرید لباس و حتی یافتن بخش مورد نظر !ا

ا# خلاصه اینکه بالاخره کار تمام شد و برادر بیهوش ما را در کنار افراد معتاد و عصبی و زندانیان و ... بستری کردند ـ بعدا در مورد حضور این افراد بیشتر توضیح خواهم داد ـ و با نزاکت وصف نا پذیری ما را از بخش انداختند بیرون


پی نوشت : امیدوارم که شما سر در آورده باشید که من چرا سر در نیاوردم که بیمار می بایست تحت هر شرایطی به این بیمارستان فاجعه منتقل می شد ؟؟؟

0 Comments:

Post a Comment

<< Home