.comment-link {margin-left:.6em;}

حرفهائی به رنگ سکوت

Saturday, October 29, 2005

از دست دادن اهمیت شخصی

به دلیل احساس اهمیت شخصی این تصور به ما دست می دهد که چیزی خاص هستیم. حس می کنیم با ارزشتر و مهمتر از دیگر اشخاص یا موجودات زنده ایم. چنین گرایشی هر گونه شالوده واقعی را از بین می برد. بعلاوه برای ما زیان بخش و محدود کننده است ،زیرا این اهمیت شخصی است که مجبورمان می کند همواره در برابر محیطمان به وضع خود سر و صورتی بدهیم
وقتی که خود را مهم حس می کنیم، ناگزیریم خویش را از انسانهای اطرافمان متمایز سازیم. از طرفی مجبوریم دائما خود و اعمالمان را شرح دهیم. موقعیتها و اتفاقاتی را که ما دوست نداریم، نباید بپذیریم یا به حال خود وا گذاریم. تا هنگامی که قربانی اهمیت شخصی خود هستیم، باید اعتراض کنیم و در برابر آن مقاومت ورزیم. همه اینها مانع از این می شود که " گذشته شخصی" را از بین ببریم و رها از شر قید و بندها و شرایط زندگی روزمره باشیم

ا"خود را مهم شمردن یکی از چیزهایی است که باید ر هایش کرد، درست مثل گذشته شخصی"ا

هنگامی که مهم بودن خویش را از دست بدهیم، به احساس آرامش و آسایش عظیمی می رسیم

ا"همواره حس می کنی که موظفی اعمالت را توجیه کنی، گویی تنها فرد روی زمین هستی که به او بی عدالتی شده است. این احساسِ قدیمیِ اهمیتِ شخصی است ... خودت را خیلی جدی می گیری، در نظر خودت به طور وحشتناک مهمی و این باید عوض شود. آنقدر مهمی که فکر می کنی حق داری نسبت به همه احساس ملالت کنی. آنقدر مهمی که به خودت اجازه می دهی وقتی اوضاع بر خلاف میل تو است بگذاری و بروی. شاید گمان می کنی که این نشانه ای از شخصیت قوی است ؟ نه مسخره است. تو ضعیفی ! خودپرستی ! به خاط اهمیت فوق العاده که همواره برای خود قایل بوده ای، هیچ کاری را به انجام نرسانده ای."ا

اهمیت شخصی آن چیزی است که ما را به "گذشته شخصی" پیوند می دهد. ما را وابسته به اشیایی می سازد که بایستی خود را از قید آنها رها و جدا سازیم. بعلاوه احساس مهم بودن، ما را در ارتباطات راستین زندگی کور می سازد

ا"تا هنگامی که فکر می کنی مهمترین چیز عالم هستی، قادر به شناخت دنیای اطرافت نیستی. مثل اسبی با چشم بند خواهی بود و خودت را، از هر چیز دیگر، جدا خواهی دید"ا

ا>> بخشهایی از آموزشهای " دون خوان " به کارلوس کاستاندا<<ا

1 Comments:

  • از اين كه به حرف هاي كاستاندا توجه كردي و آن را نقل كردي خيلي ممنون هستم

    حقيققتش فكر مي كنم اين كاستاندا بدجوري آدم رو با خودش طرف مي كنه
    كاري كه علما و ائمه و روشنفكران ما نمي تونن از پسش بر بيان

    ادبيات انساني و عرفاني ما خيلي شفاهي و تئوريك هستنش. براي تئوري بافتن هيچ جاي دنيا مانند ايران و ... وقت صرف نمي كنند و الحق تئوري هاي ما خيلي قوي تر از نمونهاي مشابه در اطراف دنيااست. ولي اين تئوري چندان كارآمد نيست و درواقع توصيف عملي از وضعيت انسان به دست نمي دهد. امااين دون خوان ديدگاه محشري به انسان دارد و عجيب انسان شناس قهاري است. كاري كه مولوي با اطرفيانش مي كرد و ما فقط به شعرهش دلخوش كرده ايم.
    اصلاً‌بدبختي ما از همين شعرها و حديث ها شروع ميشه

    سر فرصت تو وبلاگ خودم به اين موضوع خواهم پرداخت

    javad zarei

    By Anonymous Anonymous, at October 30, 2005 1:31 PM  

Post a Comment

<< Home