.comment-link {margin-left:.6em;}

حرفهائی به رنگ سکوت

Wednesday, October 12, 2005

... مسلمانان

شعری که ذکر آن می رود، چندین سال پیش آنرا جایی خوانده ام که متاسفانه اکنون نام سراینده آن را به یاد ندارم

مسلمانان چه حال است این، زکار خویش حیرانم
نه راه شرح می پویم، نه کافر، نه مسلمانم

گهی در عشق شیدایم، گهی مجنون رسوایم
گهی درویش بیجایم، گهی سلطان دورانم

ز زهدِ خشکِ سرپوشی، به کلی گشته ام فارغ
بحمد الله و المنه، زخیل باده نوشانم

شراب عشق تا خوردم، شدم کافر به بتخانه
ندانم مذهب و ملت، نباشد هیچ سامانم

چو عشق از پرده سر بر زد، به جان ما اَلَم آزرد
همو سلطان بشد در تن، همو شد دین و ایمانم

اگر کافر شدم در عشق و گر عابد به راه دین
ز روز اولم بنمود، نه من اینم، نه من آنم

1 Comments:

  • سلام دوست من
    بسیار خوشحالم که مرتب می نویسی .
    خیلی از مطالبت لذت می برم .
    در ضمن بابت اون خاطره ات خیلی ممنون . زیبا بود و به جا
    شاد باشی همیشه

    By Anonymous Anonymous, at October 12, 2005 8:43 PM  

Post a Comment

<< Home