.comment-link {margin-left:.6em;}

حرفهائی به رنگ سکوت

Sunday, May 15, 2005

مناجاتی برای عاشقانه ها

اگر کتاب عاشقان را بخوانی ، مرا در گرمترین و پرشورترین واژه ها خواهی دید. من در واژه ای زندگی می کنم که عطر و بوی تو را دارد
اگر دفترچه کودکان را ببینی ، در برگهای سپیدی که هنوز حرفی ساکن آنها نشده است، دل مرا حس خواهی کرد
من نیز در برگها وغنچه ها و در قطرات باران تو را می بینم که جامه ای از گل سرخ پوشیده ای و تاجی از خورشید بر سر داری

من صدای تو را در همه آهنگها و آوازها می شنوم

لیلی در همه عمر جز نام تو چیزی نگفت ومجنون جز رؤیای زیبای تو چیزی ندید ؛ شیرین توئی که همه تلخیها در دامنه تو رنگ می بازد و فرهاد شاید منم که هر روز نام تو را بر بیستون دلم حک می کنم

هر شب من ومهتاب بر بلندترین کوهستانها آتش روشن می کنیم وتو را صدا می زنیم . آیا صدایمان از پیچک ستاره ها عبور کرده و به تو می رسد ؟

بکرترین گلهای مریم را برای تو می چینم ، با محزون ترین نی لبکها نام تو را می نوازم و فانوس در دست ، زمینی ترین جاده ها را پشت سر می گذارم تا به برج آسمان پا بنهم ؛ آیا دستهای ظریف مرا می گیری ؟

به یاسها و پرندگان در یائی می گویم : شعرهایم را برایت بخوانند... به نسیم می گویم که عطر قلبم را به خانه تو بیاورد

تو کجائی ؟ درون یک انگور ؟ در خنده یک کودک ؟ روی یک موج شاداب ؟
یا در شیارهای کهنه یک تخته سنگ ؟ در نور میوه های تابستانی ؟
یا در گریه های عاشقی که از محبوب خود دور افتاده است ؟

ای زیباترین بهانه برای هر چیز !ا

اگر آیه آیه بو سه هایت به داد دهانهای سرگردان نرسند

جهان از عاشقانه ها خالی خواهد ماند
کاری کن که چنین نشود

0 Comments:

Post a Comment

<< Home