.comment-link {margin-left:.6em;}

حرفهائی به رنگ سکوت

Saturday, May 14, 2005

دوستان یکی از یکی بهتر ما

بعد از چندین روز وقفه ای که در نوشتن داشتم،البته هر چند خللی هم که در بلاگ اسپات بود نیز مزید بر علت بود ؛اما بالاخره امروز گوش شیطون کر قرار است که در مورد بعضی از مسائل یک چیز هائی را بنویسم...من جمله اینکه در مورد کامنتها :ا
در بررسی های بعمل آمده مکشوف گردید که این آقای زبل خان ، همان علی آقای خودمونه. در معرفی ایشان باید عرض کنم که علی شیر محمدی یکی از بهترین دوستان ماست ودر واقع از آن نازنینهای روزگاره که به تمام معنای کلمه یک دوست تک وکم یاب
واما دیگر کامنتها : در مورد دوست عزیزمان که بی نام ونشان هستند ، من هر چه گشتم صاحب این نظریات ازرشمند را نیافتم اما نمی دانم چرا این دوست عزیز حق ثبت نام و نشان را از خود سلب کرده اند ؛ به هر حال موفق باشند
اما امیر آقا(که ایشان هم از دیگر دوستان خوب ما هستند ) همواره مرا با مهر مسبوق به لطفشان ( یا بر عکس ) مورد عنایت وتوجه ولینک وکامنت و... قرار می دهند نیز ظاهرا ازشعرهایی که من از آقای حسن علیشیری نقل کرده بودم خوششان آمده بود . البته کامنت خود این شاعر را نیز می توانید در ذیل مطلب قبلی مشاهده فرمائید؛که فرموده بودند در مورد کتاب اخیری که ترجمه کردند هم بنویسم...چشم من اول باید کتاب را بخوانم ...بعد
شایان ذکر است که من از طریق سایت دوست خوبمان آقا جلال با وبلاگ ایشان آشنا شدم ( چقدر ما دوست خوب داریم... خودمان را چشم نزنیم ... )ا
بدون شرح وتفصیل : من در روز تولدم وبلاگ دیگری را متولد ساختم ،که در آنجا افاضاتی از نوع دیگر داشته باشم، که تحت هیچ شرایطی هم آدرسش را لو نخواهم داد. همین
دیگر دوستان عریزی هم که کامنت می گذارند را خودم می دانم چه کسانی هستند وهمگی لطف دارند.. نیازی به حرف دیگری نیست
آخر اینکه در مورد این درد وقلب واز اینجور برنامه ها که تقریبا سه هفته ای است که خدا را شکر با آن در گیرم ... دوستان زیاد نگران نباشند چرا که از قدیم گفته اند : نمی دونم چی چی بم آفت نداره... از اقصی نقاط ایران تماس حاصل فرمودند واز آنجائی هم که همه دکتر خوب سراغ دارند،خلاصه اینکه از آنها اصرار واز ما انکار که نمی خواهیم ...ممنون از لطف همه... بنده از همین طریق وهمینجا اعلام می فرمایم که قصد دکتر رفتن ندارم و کلا به طور کلی دیگر دکتر برو نیستم... شمارا به خدا این یک مورد را بی خیال شوید...بالاخره بعد از این همه مدت یک جوری با هم کنار می آئیم و...ا


من به درد خویش عادت کرده ام ....
...تابعد

2 Comments:

  • سلام
    !همونایی که علی آقا گفت تایید می شود

    By Blogger amir, at May 15, 2005 6:46 AM  

  • سلام
    خودم را معرفی نمی کنم
    خودت را هم نکش ،نخواهی شناخت!
    راستی بقیه این شعر چیه؟
    من به درد خویش عادت کرده ام...بقیه هم داره یانه
    ولی کلا خوب می نویسی

    By Anonymous Anonymous, at May 16, 2005 3:35 PM  

Post a Comment

<< Home