بگذارید هواری بزنم
من به دنبال سر سوزن جائی هستم
که هواری بزنم
که هواری بزنم
خرده کوهی ،فضائی
که فریاد کنم
تمام بغض فرو خورده ام را
که فریاد کنم
تمام بغض فرو خورده ام را
....
های ! ای خفتگان هر کجا
من به پهنای تمامی جهان فریاد دارم
بگذارید هواری بزنم
من هوارم را سر خواهم داد
چه شما بشنوید
وچه بازار مسگران
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
...واکنون
نه شعر
نه باران
نه اشک
از خاطر نبرد
عصیان فرو خورده مرا
وتسلی نخواهد داد
غرور زخم خورده مرا
چاره درد من هوار است ؛ هوار
1 Comments:
هوار؟! اون هم در ... به رنگ سکوت؟
بگذار که بشکند این بغض در گلو تا نشنود کسی اه مرا یا که نبیند دود برخواسته از دل را
By Anonymous, at April 28, 2005 5:11 PM
Post a Comment
<< Home