لبریز از ترانه
بخند تا دوباره از ترانه لبریز شوم
بر این کویر تشنهلب بارانِ یکریز شوم
بخواه تا برویم از خاکِ سیاهِ خستهگی
رها شوم از این قفس، از این به گلنشستهگی
پر از ستاره میشوم به من که چشمک میزنی
به خواب قصه میروم وقتی که پیله میتنی
بر این کویر تشنهلب بارانِ یکریز شوم
بخواه تا برویم از خاکِ سیاهِ خستهگی
رها شوم از این قفس، از این به گلنشستهگی
پر از ستاره میشوم به من که چشمک میزنی
به خواب قصه میروم وقتی که پیله میتنی
از تو به گل، از تو به نور، از تو به آینه میرسم
از آخرین سطر سکوت به این ترانه میرسم
شبیه یک تنگ بلور کنار اقیانوسِ خواب
خالیام از اعجازِ آب، سرشارم از حس سراب
در پس فصل بارشت، آبیِ دریا میشوم
با رخصت نگاهِ تو، دوباره زیبا میشوم
مرا به من نشان بده، تو که تمامِ بودنی
در این کویرِ واژهسوز، امکانِ گلسرودنی
از تو به گل، از تو به نور، از تو به آینه میرسم
از آخرین سطر سکوت به این ترانه میرسم
حسن علیشیری
2 Comments:
مرغ سكوت ، جوجه مرگي فجيع را در آشيان به بيضه نشسته است ...(آدرس وبلاگ عوض شد)
By Anonymous, at May 08, 2005 12:26 PM
حالا واقعا این شعر ها رو از کجا پیدا می کنید؟ این ادم هایی که اسمشون رو هم من نشنیدم، کتاب دارن یا تو مجله و روزنامه ها می بینید یا تو اینترنت؟
در هر حال خوب استعدادی دارید در کشف !استعداد های احتمالا جوان
By amir, at May 09, 2005 11:09 PM
Post a Comment
<< Home